نگار، علیرضا و دیگران

ساخت وبلاگ

نگار در شهریار زندگی می کند، هفده سالگی ازدواج کرده و بیست سالگی شوهرش ترکش کرده دلیلش بچه دار نشدن نگار بوده، نگار زیباست، چشمان تیله ای دارد، صورت لپو دارد، پوست شفاف دارد،  باهوش و زیرک و آرام است،  تنها زندگی می کند، با خیاطی خرجش را میدهد، صیغه ی یک پسر جوان هم هست، نه برای اینکه خرجش را بدهد، برای اینکه تنش شدیداً تشنه ی یک تن است، تشنه ی دلبری کردن و خواسته شدن برای یک مرد خشن و قدرتمند؛

علیرضا آمده بود شهریار، آمده بود و یک بسته برایم آورده بود، او هم دقایقی با نگار حرف زد، نگار بی ابا همه چیز را می گفت، علیرضا بی ابا می خندید، علیرضا مردیست که زیاد می خندد، مردیست که عصبی می خندد، مردیست که قشنگ می خندد؛

نگار دامنم را تعمیر کرد و داد و رفت خانه اش، علیرضا ماند پیش ما، علیرضا به من گفت "چطوری دراز؟"و ساعتها با من حرف زد، علیرضا البته بیشتر گوش کرد و من فقط حرف زدم و حرف زدم و حرف زدم، علیرضا سیگار کشید و سیگار کشید و سیگار کشید...

علیرضا دهنش چاک و بست ندارد، حرف های ک دار زیاد میزند، بر عکس برادرش که تویی سلطان، علیرضا را دوست دارم ولی نه به اندازه ی تو سلطان، او ورژن بی مهابا و غیر قابل کنترل توست، او مهربان است، دست و دلباز است، با مرام است، دلش بچه میخواهد، دلش زن و زندگی می خواهد، از اینکه نزدیک بحران چهل سالگی اش تنها شده استرس دارد، او مرد احساساتی است، حتی از تو هم احساساتی تر است...

طریقة العشق...
ما را در سایت طریقة العشق دنبال می کنید

برچسب : نگار,علیرضا,دیگران, نویسنده : 6farvand9 بازدید : 264 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 5:00