جمعه، چهارم رمضان یک هزار و چهارصد سی و هفت هجری قمری

ساخت وبلاگ

حضورم در خانه آزارم میدهد، دیدنِ آب سرد کن یخچال و میوه های رنگارنگش مرا تحریک نمی کند اینکه امتحان دارم و نای درس خواندن ندارم تحریکم می کند تا پرنده ی خیالم را پرواز دهم و من خودم می دانم که "پرنده ی خیال" را در کتاب های دبیرستان خوانده ایم و خیلی هامان خاطره ی خوبی ازش نداریم؛

پرنده ی خیالم خیلی حشری است و اصلاً حالی اش نیست که ماه رمضان است و همش در فکر به آغوش کشیده شدن و در آغوش لم دادن و ماچ و بوسه است، به پرنده ی خیالم حالی می کنم که به واقع روز جمعه که چهارم ماه رمضان هم هست اصلاً موقع مناسبی برای حشری شدن نیست و بهتر است به پاس کردنِ چهار امتحان باقی مانده فکر کنی، پرنده ی خیالم می گوید: اوووم آرهـــــعهع پاس کردن، و من می گویم: جـ.ـاکش تو با کلمه ی پاس کردن هم حشری میشی؟ پرنده ی خیالم که دیگر دست خودش نیست و همینطور بی مهابا پرواز می کند را بر می دارم پر و بالش را می کنم می نشانم یک جا و می گویم بنشین نگاه کن خاله دارد حاضز می شود برویم بیرون، پرنده ی خیالم نظر می دهد که شال گلبهی سر کن و مانتوی کرمت را بپوش و کفش های عروسکی پایت کن، به پرنده ی خیالم گفتم من قرار است ساعت ها در تجریش راه بروم و کفش عروسکی پدر پاهایم را در می آورد ولی خب بخاطر گل رویت مانتو و شالی که گفتی را سر می کنم، پرنده ی خیالم شادی کنان می پذیرد و با هم به سمت مترو می رویم، به پرنده ی خیالم گفتم در حوالی ایستگاه تجریش قرار است یک عالمه میوه های عجیب و غریب که فصلش نیست را ببینی مبادا دست در کیفم کنی و برای خودت از آنها بخری ها، آخر من پولهایم را لازم دارم و بیست و پنجم باید اقساط و قبض هایم را بپردازم، پرنده ی خیالم بغض کرد و گفت اصلاً من تو را بخاطر خودت می خواهم نه پولهایت، دستی بر سر و گوش پرنده ی خیالم می کشم و می بوسمش و می گویم سر برج می آورمت تا هر چه اراده کردی برایت بخرم؛

در حال حاضر مقیم کتابخانه ای با صفا در تجریشم که تا چهار بعد از ظهر بیشتر باز نیست و من نمی دانم چهار به بعد پرنده ی خیالم را چگونه و با چه زبانی مهار کنم چرا که پرنده ی خیالم بی شک امروز دهان مرا سرویس خواهد کرد همی!


طریقة العشق...
ما را در سایت طریقة العشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6farvand9 بازدید : 229 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:23